گویند شیطنتهای پسری در خانه همهی اوضاع را به هم ریخته بود و همه را عاصی کرده بود . وقتی پدر وارد خانه شد، مادر شکایت پسر را پیش پدر برد. پدر که از کار و خستگی احوال خوشی نداشت، شلاق را برداشت. پسر دید اوضاع و احوالات امروز بسیار سخت گردیده و همهی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید راه فراری ندارد! خودش را به سینهی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
امیر المومنینعلیه السلام می فرمایند :
فرار کنید به سوى خدا (و از هر چیز به سوى او بگریزید) و از او (به سوى چیز دیگرى) فرار نکنید که به راستى او شما را دریابد و هرگز نمى توانید او را درمانده کنید. (غررالحکم ، باب معرفت خدا)
یا صاحب الزمان!
اوضاع و احوالات امروزهی ما بسان همان پسر است؛ در این شبهای قدر و در این گرداب گناهان ، در این اوضاع نابسامان، راه فراری ندارم جز به سوی شما... مرا در آغوش گرمت بپذیر و در درگاه الهی با دعای خیری مرا نوازشگر باش.